- روشن رخ (دخترانه)
- روشن چهر
معنی روشن رخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توضیح
فرانمون
روشن ضمیر، زنده دل، آگاه و دانا، نابینا، کور
آنکه دارای عزم، تدبیر و اندیشۀ روشن است، روشن فکر
بیانگر
جلا دهنده، صیقل گر
روشن کننده، برافروزنده، کنایه از برطرف کنندۀ ابهام، مفسر، تفسیر کننده، جلادهنده، صیقل گر، برای مثال تا تیغ آفتاب چو روشنگری مقیم / بر روی چرخ آینه کردار می رود (سیدحسن غزنوی - لغتنامه - روشنگر)